رویای با تو بودن ........
*در کوچه تنها قدم میزنم اخرش را نمیدانم بن بست است یا نه اما همچنان میروم دستان سردم را حس
*دفتری است برای از تو نوشتن،
قلبی که اندوهم را بفهمد
و دستی که گونه های ترم را نوازش دهد
اینجا و تمام آنچه با من است
بوی خوش تو می دهد
لحظه ها رنگ تو را پوشیده اند
و من، از عطر سرشار حضورت، مستم
با دست های یخ زده ام بخارهای اندوه را
و حضورت را به رخ لحظه های تنهایی می کشم.
نمیکنم ارام ارام با تو نبودن را در کنارم به پریشانی میکشم او همچنان با من هم قدم است دستانم را
میگیرد و کنار گوشم زمزمه میکند اشکال ندارد درست میشود.
به چهره ام خیره مانده عجب شبیه تو است این بی تو بودن ، اشکانم را مثل تو پاک میکند ولی
نمیدانم چرا قبل از رسیدن دستانش به گونه هایم اشکهایم خشک میشود.
مرا از راه رفتن منع میکند در اغوشم میکشد و بوسه ای بر لبانم میزند یاد تو برای زنده
میکند.همانجا که تو با چشمانت عاشق شدن را به من خبر دادی.او نیز پس از بوسه لفظ عاشق شدم
را برایم خواند نمیدانم جادوی لبانم است یا وسوسه ی اغوش که اینگونه جذب میکند.
دستانم را محکم فشار میدهد و با چشمان خیره به من میگوید تا ابد با تو خواهم ماند.*
*دفتری است برای از تو نوشتن،
قلبی که اندوهم را بفهمد
و دستی که گونه های ترم را نوازش دهد
اینجا و تمام آنچه با من است
بوی خوش تو می دهد
لحظه ها رنگ تو را پوشیده اند
و من، از عطر سرشار حضورت، مستم
با دست های یخ زده ام بخارهای اندوه را
و حضورت را به رخ لحظه های تنهایی می کشم.
من هنوز منتظرم...*
[ بازدید : 68 ] [ امتیاز : 4 ] [ امتیاز شما : ]